سیدامیرعباسسیدامیرعباس، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 14 روز سن داره

سیدامیرعباس مامان

92.11.03

فرشته ی کوچولوی ما سلام گل قشنگم پسر نازم امشب با بابایی رفتیم هایپرسان دنبال پیکوتک برای بابایی ... آره خنده داره چند وقته دلش میخواد (یه جور بیسکویت که توی برنامه عموپرونگ تبلیغ میکنه) خریدیم و اومدیم برای تو گل قشنگم هم یه سرویس کوچولوی بشقاب و کاسه و لیوان خریدیم خوشگل بود.این اولین چیزی بود که برات خریدیم. قشنگ مامان امروز ۱۷ هفته تمام میشه و وارد هفته هجدهم میشم خبردار شدیم طهورا کوچولو هم بدنیا اومده الحمدالله بعدها میفهمی کیه ... عزیز دل مامان دوست دارم به خدا میسپارمت. ...
8 ارديبهشت 1393

92.11.02

فرشته ی کوچولوی ما سلام گل قشنگم اگر نوشتن این وبلاگ رو زودتر شروع کرده بودم حتما این پست جذابترین پست اون میشد اما حالا همه میدونن و جذابیتی شاید نداشته باشه. مامانی فدای اون دست های کوچولوت بشه، فدای اون پاهای کوچولوت، فدای اون ورجه وروجه کردن هات، قشنگم نازم... خدا خواست تو نوکر امام حسین علیه السلام باشی انشاالله خود مولام کمک کنن بتونم تورو صحیح و سالم بدنیا بیارم و بزرگ کنم. صالح و پاک و با ایمان عاشق واقعی باشی نه مثل من زبونی و الکی پسر قشنگم امیدم نفسم خوشگلم تو درون من بزرگ میشی و من بیشتر روزها تو اینترنت میخونم که الان تو چه وضعیتی هستی، دکتر میگفت الاه ۱۷۰ گرم هستی  فدات بشم فندق کوچولو لیموترش مامانی بابامحمدرضا دیروز...
8 ارديبهشت 1393

92.10.24

فرشته ی کوچولوی ما سلام گل قشنگم دیروز سرکار نرفتم. خونه خاله رویا جشن دعوت داشتم عیدالزهرا بود. بعضی از خاله ها دیروز فهمیدن که خدا تورو به ما داده. خوش گذشت اما جلوی در نشسته بودم سرما خوردم. دیشب تا صبح همش از این دنده به اون دنده شدم. دلم درد میکرد. تب هم کرده بودم. از صبح هم بیدار شدم دلم ضعف داره. گل قشنگم چند روز دیگه یعنی هفته ی دیگه مثل امروز انشاالله باید بریم سونوگرافی دل تو دلم نیست. نمیدونم تو فاطمه هستی یا محمد؟ بابامحمدرضا هفته آینده باید بره اردوی مشهد اما نگران منه نمیخواد بره. البته یه کمی هم چاخان میکنه ... آخه اول بهمن باید برم سونوگرافی فرداش باید برم آزمایشگاه اون دفعه که رفتم کلی غر زدم و گله مند بودم که تنهام این...
8 ارديبهشت 1393

92.10.21

فرشته ی کوچولوی ما سلام گل کوچولوی من به لطف خدا و دعای مولای مهربونمون امام زمان علیه السلام و زحمت و لطف بابا محمدرضا جون قسمت شد رفتیم مشهد میدونم تو بعدها هیچی یادت نمیاد آخه توی دلم هستی اما شکر خدا که توی چهارماهگی سعادت داشتی زیارت آقا امام رضا علیه السلام بری انشاالله آقا کربلامون رو هم امضا کرده باشن و عید هم بریم کربلا ... تورو گل قشنگم بیمه امام رضا علیه السلام کردم خودشون نگهدار و محافظ تو باشن انشاالله. پنجشنبه شش و نیم صبح با قطار پردیس رفتیم ساعت ۴ رسیدیم هتل ... راستش مامانی خیلی اذیت شد اما خوب می ارزید زیارت آقا امام رضا علیه السلام به همه سختی هاش می ارزه. تا ۶ استراحت کردیم. راستش دلم درد گرفته بود و احساس میکردم...
8 ارديبهشت 1393

92.10.17

فرشته ی کوچولوی ما امروز جواب آزمایشم رو گرفتم انشاالله که نه مشکلی برای تو باشنه نه من. خوشگلم یادم رفت برات بنویسم که خاله مریم وقتی بهش گفتم که تو در راه هستی اسمت رو گذاشت کنجد تا خیلی وقت ماه بعدش میگفت حبه انگور و الان با توجه به نوشته های توی اینترنت که اندازه تورو قدر لیموترش میگفت اسمت رو گذاشته لیموترش .... خاله زهرا امروز سعی کرد تورو پیدا کنه اما هنوز کوچولو هستی و خودم هم هنوز نتونستم تورو حس کنم. خوشگلم همه بی تاب هستن بدونن چی هستی؟ همه رو گذاشتی سرکار ... دو روز صبحها با خاله مهناز اومدم سرکار ... بنده خدا خیلی لطف داره نسبت به من و تو ... براش دعا کن همیشه سلامت باشه و مشکلاتش رو خدا کم کنه خیلی خسته و ع...
8 ارديبهشت 1393

92.10.14

فرشته ی کوچولوی ما سلام قشنگم خوبی؟ مامانی هنوز حالش خوب نیست اما خدا کنه تو خوب باشی گل نازم. چند روز پیش خونه مامان جون بودیم همش حرف حرفِ تو بود که دختری یا پسر؟ چی کار برات بکنن؟ چی برات بخرن؟ همه منتظر دیدار تو هستن. داداشی هم پنجشنبه اومد. قرار بود جمعه بیاد براش تولد بگیریم اما مثل همیشه برنامه ریزی های مارو خراب کرد. چیزی نمیگم تا از این چند ساعت دیدنش هم محروم نشم. نمیدونم بدونه داره خواهر دار یا برادر دار میشه چطوری برخورد میکنه ؟ اصلا خوشحال میشه یا ناراحت؟ می بوسمت گلم.... ...
8 ارديبهشت 1393

92.10.08

سلام فرشته ی کوچولوی ما دیشب مامانی حالش خیلی بد بود . مجبور شدم برم دکتر. خانم دکتر نظری میگفتن که اصلا وزن من زیاد نشده. آخه همش حالت تهوع دارم. نمیتونم چیزی بخورم. مامان جون هم کلی دعوام کرد. اما من بی تقصیرم هرچی میخوام بخورم حالم بد میشه. خاله سمیرا برام کمپوت گیلاس خونگی آورده بود فکر میکردم شیرین باشه و نتونم بخورم اما ترش بود و خیلی خوشمزه دستش درد نکنه. اما خوب با وجود خوردن قرص نتونستم شام بخورم. بابا محمدرضا هم میلی نداشت. فقط کمپوت رو با قرص خوردم. خانم دکتر میگفت باید شکمم رو گرم نگهدارم و با شال شبها ببندم. امروز یک کمی بهتر هستم. ورم شکمم کمتر شده. اما حالت تهوع رو دارم با اینکه هم دیشب هم صبح قرص خوردم. با همه این ...
6 ارديبهشت 1393

92.10.01

فرشته ی کوچولوی ما امروز صبح مامانی رفت سونوگرافی پایان ماه سوم، امروز تو رو توی دستگاه نگاه میکردم. همش ورجه وروجه میکردی صدای قلب کوچولوت و قشنگت هم شنیدم. الحمدالله دکتر گفتن که خوب هستی و مشکلی نداری اما مامانی هنوز حالش خرابه... زیر دلم حسابی درد گرفته بود و درد داره اما خداروشکر که تو خوب بودی حال روحی مامانی اصلا خوب نیست بگذریم. فقط منتظر هستم تا ماه دیگه انشاالله معلوم بشه دختر گلمی یا پسر گلم... عزیز دلم به خدا میسپارمت برای مامانی دعا کن یادت نره تو سید هستی و از همین الان پیش خدا عزیزتری .... دوست دارم می بوسمت. ۱۲ هفته و ۴ روز ...
6 ارديبهشت 1393

92.09.27

سلام فرشته ی کوچولوی ما امروز مامانی حالش از همیشه بدتره. صبح توی قطار حسابی له شدم کمردرد و پادرد و حالت تهوع داغونم کرده. یک ایستگاه مونده بود برسم تسبیح توی دستم پاره شده بغض کرده بودم. آخه این تسبیح خیلی برام باارزش بود همون تسبیحی بود که توی سفر دوم کربلا همه جا همراهم و توی دستم بود. اومدم بیرون حسابی حالم گرفته بود. از مترو اومدم بیرون شروع کردم به سرفه کردن داشتم خفه میشدم از شدت سرفه دیگه بغض تا بیخ گلوم رو گرفته بود. رسیدم شرکت اشکهام سرازیر شد. کلاس قرآن داشتیم الحمدالله حال و هوام رو کمی بهتر کرد. الان ساعت ۱۱ هست اما هنوز حالم خوب نیست. زیاد سرفه میکنم. خلاصه امروز فکر کنم توام خیلی اذیت شدی. قشنگم خاله ها میگن ۳ ماه ...
6 ارديبهشت 1393

92.09.23

سلام فرشته ی کوچولوی ما سلام قشنگم سلام عزیزم صبحت بخیر گل نازم مامانی هنوزم حالش خیلی بده. دیشب خاله مهنازجون میگفت وقتی حال مامانی خوب نیست یعنی حال توام خوب نیست. آخی عزیزم نمیدونم الان چه شکلی هستی؟ آخه وقتی داداشی رو باردار بودم خیلی سن و سالم کم بود و خیلی سال هم گذشته یادم نمیاد اون روزها چطوری بودم؟ البته یادم که حالت تهوع نداشتم اما ترشیجات خیلی دوست داشتم. اما شیرینی جات هم میخوردم. اما حالا شیرینی جات هم اصلا هوس نمیکنم. وقتی هم میخورم حالم بدتر میشه. ترشیجات و چیزهای شور رو بهتر میخورم. انقدر از تخمه هایی که با خاله مهناز گرفتیم خوردم که صدتا جوش زدم و سرفه هام بقول دکتر بیشتر شده. یک هفته هست نمیخورم. بابامحمدرضا برام تو...
6 ارديبهشت 1393